مشخصات فردی و زندگینامه
نام:سید کرم حسین
نام خانوادگی:حسینی
پست الکترونیک:skhh48@yahoo.com
تخصص ها:کلام ، ادیان و مذاهب

زندگی نامه

بنده سيدكرم حسين حسيني فرزند سيدغلام متولد1348 در يكي از روستاهاي شهرستان كوهدشت لرستان به نام دالاب بالا متولد شدم. پدرم كشاورز و دامدار و بسيار زحمتكش بود، و من از شتكار و استقامت او بسيار درس آموختم، لذا از همان اوان بچگي با دامداري و كشاورزي آشنا شدم و تا فوت والدم پابه پاي ايشان كار ميكردم به طوري كه حتي در ايام تحصيلي شيفت تعطيلي روزانه و جمعه‌ها و تابستان بدون وقفه به كار تلاش مشغول بودم. سال اول و دوم ابتدايي در دوره طاغوت در مدرسه همان روستا تحصيل كردم و با پيروزي انقلاب اسلامي به شهرستان كوهدشت كوچ كرديم بقيه دوره ابتدايي را در مدرسه ابومسلم و راهنمايي را در مدرسه طالقاني و دبيرستان را در مدرسه امام جعفر صادق(عليه السلام) سپري كردم. البته عشق وافر به برنامه‌هاي مذهبي و مسجد و حوزه از همان دوران راهنمايي و دبيرستان موجب شده بود تا علاقه‌ي آنچناني به ادامه تحصيل در دبيرستان نداشته و بيشتر اوقات خود را در همين اماكن مذهبي و پايگاه‌هاي مقاومت سپري كنم و همين موجب شد سد سال سوم تجربي ترك تحصيل كرده و در سال تحصيلي 68-69  و پس از رحلت امام خميني(رحمة الله عليه) وارد حوزه علميه شهرستان كوهدشت شوم. پس از سه چهار ماه به اتفاق يكي از دوستان طلبه و بخاطر اينكه دوري از منزل و شهرستان را براي موفقيت در تحصيل مفيد مي‌دانستم، به شهرستان كرمانشاه هجرت كرديم. در مدرسه امام خميني(بروجردي سابق)باشهريه500تومان و بدون غذا(در حوزه غذامي‌دادند) ما را پذيرفتند. يك سال در آنجا ماندم صبحانه‌ها اكثر وعده‌هاي غذايي ناهار و شام نان خالي مي‌خوردم و بعضي روزها هم گرسنه مي‌ماندم. با اينكه فاصله حوزه تا نمازجمعه بسيار دور بود بخاطر نداشتن كرايه پياده‌ مي‌رفتم. سال بعد بخاطر عشق به امام خميني به اتفاق يكي ديگر از طلاب كوهدشتي به شهرستان خمين رفته و به مدت4 سال در آنجا مانديم كه دو يا سه سال آن شاگرد اول حوزه شدم. به همين خاطر به مدت دو سال مقدمات و منطق تدريس مي‌كردم. دوران خوبي بود. و حوزه علميه فعالي داشت. در حوزه، هم فعاليت‌هاي ورزشي و تيم فوتبال دشتيم و هم فعاليت‌هاي هنري مانند تئاتر و هم تبليغ به خوبي انجام مي‌گرفت. در پايه پنجم تصميم به ازدواج گرفته و از شهرستان كوهدشت با يكي از طلبه‌هاي جامعة الزهرا كه هم اكنون از اساتيد آنجاست و در ان زمان تازه قبول شده بود، ازدواج كردم. اما در اثر عدم تمكن مالي مجبور شديم از شهرستان خمين به شهرستان يزد مهاجرت كنيم. مسؤول سازمان تبليغات خمين كه اهل يزد بود وقتي از جريان باخبر شد پيشنهاد داد به يزد منتقل شده و در يكي از روستاهاي يزد به نام ابرندآباد در منزل ايشان كه خالي بود ساكن شوم. زندگي سختي داشتيم هر دويمان غريب بوديم. مسير روستا تا حوزه علميه امام خميني يزد را بايد هر روز مي‌رفتم و خانم را در خانه تنها ميگذاشتم. بخاطر دوري راه ظهر هم در مسجد يا در حوزه مي‌ماندم و دروس عصر را هم شركت مي‌كردم و غروب به منزل برمي‌گشتم اين برنامه يكساله من بود. زندگي وقتي دشوارتر شد كه همسرم باردار شده و بايد استراحت مطلق مي‌كرد. او حتي نمي‌توانست يك چايي براي خودش درست كند. به همين خاطر بنده شب كه برمي‌گشتم بايستي به ايشان رسيدگي مي‌كردم و براي فردايش غذايي درست مي‌كردم و تمام وسايل مورد نيازش را دم دستش مي‌گذاشتم و طبق معمول صبح زود سر درس حاظر مي‌شدم و تا غروب بر نمي‌گشتم. تازه بعد از شش ماه زحمات طاقت‌فرسا بچه را از دست داديم (ولله الحمد وله الشكر). بگذريم از ديگر سختي‌ها و فقر طاقت فرسايي كه قابل بيان نيست. پايه ششم حوزه را گذراندم و در سال 1375 وارد حوزه علميه قم شدم. حتي كرايه ماشيني كه اثاثيه را به قم آورد را نداشتيم. از يكي از دوستان يزديم قرض گرفتم. از طرفي صاحب خانه 200000تومان رهن مي‌خواست كه با فروختن تمام طلاجات خانمم توانستيم پول رهن را به او پرداخت كنيم. تنها يك انگشتر كوچك مانده بود كه آنرا هم بعداً بخاطر پذيرايي از نفر مهمان كه از شهرستان آمده بودند، فروختيم. در اينجا هم دشواريها و خاطرات تلخ و شيرين فراواني داشتيم كه از طرحش مي‌گذريم.

در سال1383 در مركز تخصصي مذاهب اسلامي قبول شده و در مدت سه سال كارشناسي ارشد مذاهب اسلامي را گرفتم. در تمام دوره سه سال رتبه اول تحصيلي اين مركز را داشتم. و درست سال بعد از فارغ‌التحصيلي براي تدريس در همين مركز دعوت شدم و اولين دانش‌پژوهي بودم كه جهت تدريس به كار گرفته مي‌شد. پس از آن تاكنون در مؤسسات تخصصي در رشاه فرق و مذاهب اسلامي مشغول به تدريبس و تحقيق مي‌باشم. و هم اكنون معاونت پژوهش مؤسسه آموزشي -پژوهشي مذاهب اسلامي را بر عهده دارم.